۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه




مقدمه
           گرچند در دنیایی امروز سخن گفتن از اخلاق و عشق در سیاست کاریست که مخالف آب شنا کردن است. اما فرا تر از این ها اصل حقیقت است که نمی توان آن را قربانی مصلحت اندیشی ها نمود. در این نوشتار کوچک و مهم سعی بر این شده تا به عنوان یک فرضیه به مساله برخورد شود و رابطه علت معلولی( متغیر و وابستگی) میان خیلی از ناخوشنودی و بدبختی های بشر و دیپلماسی به معنی معمول آن بر شمرده شود. برای ثابت کردن این ادعا به تاریخ از همه بیشر رجوع شده است.
         سیاست اخلاقی را پیامبران و بعد رهبران مقید به اخلاق چون گاندی، ماندلا و در این اواخر توسکانو مطرح نموده اند. در این چند سال اخیر سفیر ایتالیا در ایران کتاب نوشته به نام «اخلاق و دیپلماسی» که تلاش های وی بیشتر رابطه میان این دو امر را ثابت می کند، تا  دیپلماسی با جوهره اخلاقی را. چگونگی  جایگاه اخلاق در دیپلماسی و به خصوص نفی سیاست پنهانی و دیپلماسی فریب نیاز به نوشتن یک کتاب دارد که ما امیدواریم به این زودی ها این خلا پر گردد.






زندگی بشریت را فقط یک امر به کام تلخی کشانیده است و بشریت همیشه با آن به دیده بد نگریسته است. آن پدیده شوم و دشمن دیرینه بشریت جنگ و خشونت است. عده معتقد اند که این دو امر فطریات انسان است و نمی توان از آن دوری کرد و به عشق و صلح انسانی دست یافت. در مقابل باید گفت که همان گونه که فطرت انسان خاکی و حیوانی از یک طرف و روحانی و خدایی از طرف دیگر است ؛ انسان های زیاد توانسته اند بعد دوم فطرت  خویش را به کمال برساند و به کمال خوبی و روحانی رسیده اند. رسیدن به عشق به همان اندازه میسر است که روحانی شدن انسان میسر می باشد.[1]
دیپلماسی از آغاز پیدایش آن با یک کار ویِژه قد علم کرد و آن هم اداره و پیشبرد امور خارجی دولت با وسایل مسالمت آمیز به خصوص با مذاکره و گفتگو. اما این نوع دیپلماسی که در آن در پشت در های بسته انجام می شد تا دیر زمان به خصوص تا انتهای جنگ جهانی اول ادامه یافت و بعد از آن دیپلماسی نو شکل گرفت که مخالف هر گونه توافق سری است. (بابایی 1384).
سری بودن و مجاز بودن بکار بردن هر نوع وسایل که منجر به قانع کردن طرف مذاکره گردد، در دیپلماسی امر یست که در واقعیت وجود دارد. این نوع دیپلماسی که در سیاست داخلی هم آن را ماکیاول تجویز می کرد از سوی همه کشور ها به خصوص کشور های قدرتمند در سطح منطقه و جهان اعمال می شود. دیپلمات ها علوم در خدمت منافع خودی چون روانشناسی و جامعه شناسی را به صورت درست می دانند و برای فریب و تحمیل همه خواسته هایشان استفاده می نمود. معاهدات که با شاه شجاع انجام شد از همین نوع دیپلماسی های است که اخلاق و راستی جایی ندارد و اثرات آن تا به امروز در گوشه و کنار کشور دیده می شود.
اما تاریخ جهان حکایت تلخ تری دارد و آنهم این که جنگ ها بزرگ و کلان چون جهانی اول بر اثر دیپلماسی های پنهانی و عدم مقید به اخلاق به وجود آمده است. چون کشور های قدرتمند آن زمان یکی با دیگری به صورت پنهانی مذاکره نموده  و تلاش برای نفع بیشر برای خود و ضرر بیشتر به دیگران نمودند.
برای اولین بار خارج از دایره دانشمندان الهیات و روحانیون در سال گذشته دکتر روبرتو توسکانو سفیر کبیر ایتالیا در ایران کتاب نوشت به نام «اخلاق و دیپلماسی» و در آن تلاش نمود تا پیوند ذاتی و اساسی میان دیپلماسی و اخلاق بیابد. او خاطره اش را چنین تعریف می کند که زمان من در ذهنم جرقه زد تا میان دیپلماسی و اخلاق باید رابطه وجود دارد و تا چه حد اخلاق مورد عنایت اهل سیاست به خصوص دیپلمات ها بوده است.{اخلاق به معنی رفتار و آداب آن نه بلکه به معنی واقعی آن معیار ارزشی خوب و بد} اما زمان که موضوع را با دوستان ام در میان گذاشتم آنان به صراحت می گفت که اساسا اخلاق با دیپلماسی هیچ رابطه ی ندارد. و من به آنان گفتم که اگر معیار ما بر این باشد که در مقابل دیگران چگونه رفتار کنیم....بنابر این دلیل نمی بینم که ارتباط میان آن وجود نداشته باشد.
توسکانو بیشتر تلاش هایش در این نوشته اثبات این ارتباط است و اما آنچه که ما به آن معتقدیم گونه دپلماسی ایست که اخلاق هسته و اساس آن است. اخلاق و حقیقت گرایی عناصر اساسی است که به آن توجه جدی باید صورت گیرد.  دیپلماسی باید از حقیقت پیروی کند و از وجود داشتن دروغ و فریب برای رسیدن به اهداف سیاسی در سطح کلان و خورد، جلو گیری صورت گیرد.
اصول دیپلماسی اخلاقی
1-    رعایت راستی و صداقت: بهترین نوع سیاست سیاست ایست که صداقت و راستی  در آن هسته و اساس باشد. صداقت سیاست است که پیام آوران آن ماندگار ترین سیاست مداران جهان است.  در این مورد زمینه های دینی ما هم گواه است. قرایت که از سیاست خلفایی راشیدین وجود دارد این است که نهایت صداقت و راستی در کار شان و جود داشته است. از سوی هم همه ادیان به صورت جدی به صداقت فراخوان داده است و دروغ را امری خیلی مضر که بنیاد همه گناهان محسوب  شده است.
2-    تعریف منافع در پرتو منافع همگانی: گاهی اتفاق می افتد که ما در صدد بر آورد منافع هستیم که به ضرر دیگران تمام می شود. این نوع تلقی از منافع افراطی ترین نوع آن است. به هیچ صورت نمی توان ادعا کرد که من به منافع ملی خودم می اندیشم در حال که عامل ضرر به کشور های دیگر باشیم. گرچند گفتمان حاکم از منافع ملی این نوع برداشت را نمی پزیرد اما جهان نا گزیر است که در دیپلماسی خود به این اصل احترام بگذارد. این حقیقت به مرور زمان آشکار خواهد شد همان طور صلح گرایی در مقابل جنگ گرایی اشکار شده است.
3-    وسایل و هدف همگون باشند: گاهی این فلسفه وجود دارد که اهداف وسایل را توجیه می کند. به این معنی که اگر شما بخواهید برای رسیدن به هدفی نیک از وسایل نادرست استفاده کنید مجاز است. به گونه نمونه اگر بخواهید کشوری در داخل یک کشور دیگر مواد مخدر را نابود کند و در راه رسیدن به هدف خود از زور و وسایل نا مشروع مانند فریب و دروغ استفاده کند. روایت دینی هم در این مورد وجود دارد که کسی در زمان حیات امام جعفر صادق دزدی می کرده و به دیگران کمک می نموده است. اما واکنش امام جعفر صادق این بود که نه تنها کار خیری را نجام داده ای بلکه دو گناه را مرتکب شده ای اول دزدی و دوم غصب مال دیگران. بکار بردن و سایل جهت نیل به هدف باید همگون باشد.
4-    آشکار بودن جریان مذاکره و گفتگو: گرچند در امر معمول قضیه دیپلماسی باید پنهانی باشد و کسی بیدون مذاکره کنندگان و اشخاص ذیدخل باخبر نباشد. اما این امر می تواند در امر از بین بردن اعتماد مردم نسبت به دولت شان خیلی تاثیر گذار باشد. در یک جریان شفاف با هدف نیک هیچ چیز قابل پنهان نیست و باید آشکارا به آن بر خورد شود. گاهی در سطح جهانی آشکار بودن یک روند دیپلماسی می تواند اعتماد کشور های دیگر را برای تلاش برای منافع همگان جلب کند. و دیگران را مشوق باشد.

حالا بر می گردیم به اصل فرضیه مان. یکی از علت های را در عرصه جنگ های جهانی بدان می توان استناد کرد این است که آنان منافع خود شان را در ضرر منافع اقتصادی و سیاسی دیگران تعریف می نمودند. و این نوع برخورد که غیر اخلاقی است باعث فاجعه های جنگی شده است. آلمان در جنگ دوم در صدد دسترسی به منطقه حیاتی برای آلمان بود که این سیاست به ضرر لهستان و کشور های اروپایی تمام شد. در نهایت بیشترین ضرر را آلمان متقبل شد که نمی توان از آن چشم پوشی کرد. اگر باز هم کنکاش نمایم در خواهیم یافت که در اعلامیه پاریس مقصر تمام جنگ در آلمان شناخته شده بود این نا عدالتی و حقیقت گریزی باعث شد تا هتلر ظهور کند و این لکه را که آنان به دامان شان گذاشته بود را پاک نماید و آن فاجعه کشته و زخمی شدن 30 میلیون انسان را بار آورد. اگر واقع بینانه علت های جنگ جهانی اول که عبارت بود از توسعه طلبی ارضی، گسترش اقتصاد صنعی و تسلط نظامی بالای کشور های دیگر بود کالبد شکافی می شد. این عقده در ملت آلمان شکل نمی گرفت.


[1]فرهمند, محی الدین. مکتب حقیقت و عشق. 12 16, 1390. www.humanlovism.persianblog.com.