۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

نامه محي الدين فرهمند به رهبر آفريقاي جنوبي نلسون مانديلا


به نام خداوند آزادی و برابری                            
به نلسون ماندیلا روح استقامت و ایثار
نمی دانم با چه زبانی درود و تمنیاتم را تقدیم روح استقامت و پایمردی نمایم. اما به هر صورت سلام مرا که از تبار مبارزه و نبرد با نابرابری ام پذیرا شوید. ساختن دنیا جدید و نو کار بس دشوار و مشکل است و اما مدت دراز زندان شما ایمان نا به پیروزی مستحکم کرده است و بیشتر آماده برای یک نبرد دور و دراز نموده است. کشور که من در آن ساکن و هزاران انسان چون من شب و روزش را به پایان می رساند کشور ایست که از دیر باز تاریخ را به خود متعلق دانسته که به 5000سال قبل از امروز می رسد. اما نسل معاصر ما که از سه قرن به این طرف شکل گرفته دست آورد چندان نداشته است و همیشه مورد استعمار غیر مستقیم و مستقیم ابر قدرت های جهان قرار گرفته است. گاهی انگلیس و گاهی روس و زمانی هم کشورهای همسیایه و حالا امریکا در این کشور خانه و مسکن گذیده و می خواهد از این جا آسیایی میانه و جنوبی را زیر کنترول و وارسی قرار داشته باشد. این مشکل امروز و اساسی مانیست، مشکل اساسی ما این است که ما ملت واحد و ملت به معنی واقعی آن نیستیم و از این جا همه بد بختی های ما نشات می گیرد و ما به گودال های تعصب و قوم مداری و تبعیض اسیر ساخته که هیچ کس را یارای بیرون شدن از شر نیست. ملت باید در مقابل هم احساس همگرایی و تعلق کند و در غم و شادی هم شریک باشد. در حالیکه ما در شادی های یک قوم و مذهب غمین و در غم های شان شاد می شویم. اگر ما بخواهیم آزاده زندگی کنیم این کار بس مشکل است چون ما از هم پاشیده هستیم و نمی توانیم کنارهم به نبرد بپردازیم. تصور ما بر این است که اگر ما آن طرف دیگر را شکست دادیم ما برنده ایم! برنده ای که داریم یک عضو بدن خود را می خوریم و تصور می کنیم که از ما نیست. به جاده ها قدم زدن برایت کار بس مشکل خواهد بود چون تماشایی صحنه های دلخراش انتحار و انسان کشی قلب ات مانند یک وزنه محکم می کوبد و می شکناند. کودکان ما برای یک روپیه هزار زار و بیداد می کند ولی ثروت مندان ما خیال اش به این مسایل کاملا بی گانه است. همه چیز اش شده پول و ثروت بی شرافت که احساس انساندوستی در فرهنگ آن معنی ندارد. به یک گدا وقتی سر می خوری و آنرا با عشق به آغوش می کشی تازه می فهمی که چقدر درد و رنج پنهان دارد و درک می کنی که چهره واقعی از خود بی گانگی پول (پول زده) را مشاهده می کنی.
ماندیلا عزیز! به مردم خود چگونه بفهمانیم که ما می توانیم و ما پیروز می شویم. به مردم خود چگونه بفهمانیم که ما همه یک شهروند این کشور ایم وآزادگی و تکامل ما شرافت و پیروزی ماست. در این روز های به سخت ترین سوال زندگی ام و در عین حال همرزمانم به سخت ترین سوال راه شان مواجه شده اند و آن این که «چه باید کرد؟» در این راه باید سخت به پیکار و نبرد پرداخت و از هیچ اهریمن و شیطان نباید ترسی به دل راه داد.  ما زندانیان عشق انسانی ایم که برای آزادگی و عشق که حقیقت اند مبارزه می کنیم. شاید راه که در پیش داریم به این زودی ها فتح شود و یاهم دیر وقت بعد فتح شود. دنیا از صداقت تهی تر از روز قبل شده و این امر دنیا ما را تهدید می کند. از این جهان که انسانها ساکن آن اند، عشق، صداقت( راستی) و حقیقت را بردارید و آن گاه این جهان خودش نابود می شود. راستی و صداقت از زندگی بشریت رخت بر بسته است  اگر مانع سفر آن نشویم دیگر به این دهکده ما بر نخواهد گشت و ما به باد نابودی خواهیم رفت. قدرت غیر اخلاقی در جهان به فساد و تباهی جوامع بشری انجامیده است. دیگر برادر به خواهرش اعتماد ندارد و به دید شک و قدرت مدارانه نگاه می کند. برای قدرت همه چیز قربانی می شود؛ زندگی انسانها، شرافت، راستی، حقیقت و از همه بدتر انسانیت. مگر تو نبودی که برای قدرت اخلاقی ات برای بار دوم از نامزد شدن به مقام ریاست جمهوری خوداری کردی! ما بودیم که از این کار تو در وجود شعف درونی  احساس کردیم و باور ما شد که اخلاق در سیاست نمرده است. عشق در سیاست نمرده است . ما در این جا باور داریم که اگر یک انسان به تکامل و معنویت برسد در تکامل همه بشریت نقش و تاثیر دارد. ما می خواهیم این نوع نگرش را از این جا شروع کنیم و با همیاری همه انسانی اندیشان به جهان برسیم.
ماندیلا عزیز!
ما در این جا ادعا مسلمان بودن زیاد داریم و مسلمان واقعی خیلی کم. سیاست ما با شعار اسلامی رنگ مذهبی به خود گرفته است ولی دردا که سیاست واقعی اسلام که جوهره انسانی داشت از دایره ما رخت بر بسته است. آنان بعد پیامبر آمدند به ما سادگی و راستی را جوهره سیاست ما معرفی کردند، یک آن نماد صداقت بود  ودیگری با تمام شوکت یک امپراطوری روی حصیری خرما شب وروز خلافت را می گذراند. و امروز یک کارمند ساده با ده محافظ در شهر قدرت نمایی می کند و ادعا دارند که ما امنیت این کشور را تامین می کنیم باورت می شود وقتی کسی امنیت خودش را نتواند بگیرد از مردم را خواهد گرفت؟ دیگر نماد تساهل است که غرب به شیوه تبلیغاتی آن به عنوان پلورالیسم یاد می کند. یکی دیگر از چهره های بیاد ماندنی اسلام نماد حکمت است و اوست که می خواهد فیلسوفشاه را در عمل پیاده می کند. همه عدالت را ارزش محوری میدانند.
ماندیلا عزیز!
جهان ما به خصوص جامعه ما از اخلاق فاصله گرفته اند و هردم اخلاق را چون یک چیز زشت از خود دور می کنند. بی گانه اند که چرا برادر به خواهر و خواهر به برادر بی باور و بی اعتماد است. به بی نوایی سر خوردم و دیدم که یک کودک معصوم است و ندای درون ام گفت باید این دوتا سیب که داری با او بخوری. به او نزدیک شدم و به او سیب را با محبت تقدیم کردم. نمی دانی چه کار کرد؛ سیب را چندین بار به من باز گرداند. دلیل وعلت اش این بود که به عشق و محبت انسانها بی باور شده و هردم این بی اخلاقی این احساس ها را ترویج می کند. جهان من همان دم تاریک شد و احساس کردم که ما چقدر بی اخلاق و بی باور به انسانیت شده ایم. چشمان ما را بدی ها به قدر پرده شک داده که عشق و راستی انسانهای دیگر را نمی توانیم مشاهده کنیم. برای شفایافتن شما دعا و نیایش خواهیم کرد، حضور با عشق و راستی شما ما را بیشتر قوت خواهد داد. سخن گفتن از این مسایل بس زیاد است و نمی توانم برایت بنویسم. و نهایی ترین جمله ام را می نویسم:« دیگر بس است».
با تقدیم عشق و درود
محی الدین فرهمند(1390/9/29)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر