۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

نیایش نیمه شب


نیایش نیمه شب
خدایا!
نمی دانم که دردهای که به من دادی را چه بنامم نعمت و یا حکمت ولی از دو گزینه خارج نیست.
خدایا!
چشمان من چنان لغزنده است که تاب نگاه کردن به هستی را ندارد، اگر نگاه کنم نشود که من اشتباه نگاه کنم.
خدایا!
زندگی را در چه معنی کنم، به اسارت، آزادگی، همنوع دوستی، همیاری، برایری، عدالت و حقیقت. اگر در تو معنی کنم بدون شک درست معنی خواهد شد.
خدایا!
متشکرم که دردمندم، چون وجود درد مرا مطمین می سازد که زنده ام. و باید برای خلاصی رنج و جهل از وجود بشریت تلاش نمایم.
خدایا!
پیامبرانت را در میان رنج و درد پرورش دادی تا برای تحمل دردهای بزرگتر آماده شوند.
خدایا!
زنده بودنم، بدون عشق ورزیدنم به هستی بی معنی است.
خدایا!
نمی توانم بپزیرم که انسان بد است، انسان مجموعه از خوبی ها و بدی هاست. مایل ام که با خوبی های شان آمیخته شوم و با اهریمن وجود شان مبارزه نمایم.
خدایا!
تنهای ام را تنهاتر بگردان، چون ترا بهتر می توانم در کنار خودم احساس کنم. انسان گرای ام را انسان عاشق تر بگردان چون تو در دلهای انسان ها بیشتر قابل دسترسی!
خدایا!
نجوا های درون ام را تو به کمال برسان، چون شیطان در کمین است تا مرا بفریبد.
شب 10/10/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر