در آمدی بر انقلاب نوین در افغانستان
انقلاب از واژه های اساسی است که ادبیات علوم انسانی جایگاه ویژه دارد و درک این مطلب که حوزه مصداق آن در علوم انسانی تا چه اندازه است. ما را به درک موضوع انقلاب کمک شایانی خواهد کرد، که در غیر آن ما به خطا خواهیم رفت. انقلاب از ریشه قلب به معنی دگرگون و معکوس شدن است گرفته شده است. اما نکنته قابل توجه این است ما تعین نمی توانیم که انقلاب را کدام حوزه از علوم انسانی- اجتماعی به برسی گرفته می تواند؛ بلکه این امر به هر حوزه از علوم انسانی ارتباط تنگاتنگ دارد به گونه نمومه اگر مراحل تشکیل و شکل گیری انقلاب را در نظر بگیریم در واقع به تاریخ ما وارد شده ایم. اما اگر بخواهیم نقش توده های اجتماعی را در روند انقلابات به برسی بگیریم ما به نحوی به مطالعات جامعه شناسی سروکار داریم و یا اگر بعد نوع رفتار انقلابیون را و توده مردم را به مطالعه گیریم آن گاه به علم روانشناسی و روانشناسی اجتاعی وارد گشته ایم . اگر بخواهیم محرک یک انقلاب را به برسی بگیریم در خواهیم یافت که آثار ادبی از آن عده نویسندگانی که انقلابی می اندیشد یکی از عوامل است مانند نامه های ازمردم انگلیس از ولتر ویا نامه های ایرانی از مونتسکیو را نام برد . عامل دیگر نگرشی ایدیولوژیانه به انقلاب است که هر دیدگاه به انقلاب تعریف ارایه کرده اند. اما به نظر آنچه مهم است این است چه چیز می تواند به یک انقلاب غایت و هدف بخشد و این سوال را فلسفه جواب می دهد که انقلاب چه غایت در نظر بگیرد.
عوامل که باعث یک دگرگونی مسالمت آمیز در افغانستان خواهد شد را در ادامه آن به بحث خواهیم گرفت. دوستان دریافتیم که در هر کشور برای دگرگونی در آن کشور به انقلاب نیاز است اما ما انقلاب را به معنی معمول آن که عبارت از خشونت و قتل و آدم کشی نمی دانیم این امر خلاف مبارزات انسانی است. چون تو ایی انسان عاشق چطور حق می دهی که انسان دگر را از میان برداری و حیات حق ملکوتی او را از او سلب می کنی{معذرت که شاعرانه شدم اما حقایق را باید گفت}. اگر عوامل یک دگر گونی فاحش در جوامع را به برسی بگیریم یکی از آن عوامل عامل روانشناسانه است که مبنای اجتماعی دارد در جوامع که نهایت ذلت و بدبختی به کام چشیده شده با شد و ملت یک نوع احساس کمبودی نماید به وجود می آید که امروز در افغانستان ما این احساس به چشم سر مشاهده می نمایم افکار عمومی طوری است که می گویند ما در تاریخ 3 صد ساله اخیر خود در افغانستان هیچ دست آوردی مهم که به بشریت خدمت محسوب شود نداریم و این احساس حقارت در این مردم روزی طغیان خواهد و تمام سد ها را خواهد شکست و چنان سیر صعودی ترقی را به پیش خواهد برد که در مدت کم از جمله قدرت های مطرح جهان گردد. نظریه محرومیت در علت انقلابات را تدا اسکاچپول در کتاب دولتها و انقلابات اجتماعی چنین می نویسد،" اکثر انقلابهای نوین اجتماعی در کشور های به وقوع پیوسته که ار نظر موقیعت بین المللی ، در محرومیت به سر برند."1 مگر ما محروم نیستیم ما مانند خانواده هستیم که کاکاو مامای ما آمده و ما را زندگی کردن می آموزد آیا به این فکر نمی افتیم که از این حقارت بدر آیم. تد گار دانشمند دگر روانشناسی اجتماعی در کتاب دلیل شورش های انسانها نوشته که انقلاب در اثر محرمیت نسبی به وجود می آید، محرومیت نسبی فاصله میان انتظارات جوامع بشری با امکانات موجود است.2
دوستان مهربان نقش یک ایدیولوژی را پس هیچ تغیرات اساسی نمی توان نا دیده گرفت مانند نظریات مارکس ولنین در انقلاب روسیه و دیدگاهای ولتر و روسو و مونتسکیو در انقلاب کبیر فرانسه به عنوان ایدیو لوژی امر مسلم است. در افغانستان یک دیدگاه که مبنای انسان دوستی داشته باشد و عشق انسانی اصالت آن باشد در حال شکل گرفتن است چون میدانید که در طول جنگ های 30ساله هیچ خانواده بدون یک الی سه قربانی نیست همه این ها یک نوع احساس نفرت نسبت به جنگ را در مردم ایجاد کرده که گاهی از نام همان کشتن موی بدن شان سیخ میشود. قانون کلی هستی است زمانی که ما از سیاهی بد مان بیاید روشنایی را حمایت می کنیم و دوست می داریم و همین طور مردم این کشور صلح و عشق انسانی را حمایت خواهد کرد چون معنی زندگی را نسبت به همه مردم جهان مردم افغانستان می داند. این اصل کلی این ایدیولوژی خواهد بود عشق انسانی و صلح جهانی.
عوامل تسریع کنند یک تغیرات جدی و سرنوشت ساز همراهی ادبیات و هنر است که ما نمی توانیم آن را نفی کنیم در هر انقلاب و دگر گونی این دست توانا وجود داشته، اشعار هاینه (هانریشن هاینه)در تغیرات آلمان چون نور در بلور های اندیشه مردم نفوذ کرد که ما یک نوع نهضت شعری و داستانی را در قسمت نابه سامانی ها در افغانستان داریم که عنوان های درشت چون انسان در پایان است و انسانیت مرده است را داراست.
نقش کشاورزان را در هیچ دگرگونی اجتماعی سیاسی نمی توان نادیده گرفت . برنگتون مور در برسی از انقلابات روسیه (1917م)، فرانسه(1789م) و انگلستان(1686م) به چنین نتیجه ای دست یافته که فاعل انقلاب کشاورزان بوده اند آن ها بودند که از وضیعت نا جور نقد نموده و در پی نابودی آن بر آمدند.
پی نوشت ها:
1-تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابات اجتماعی،صص41.
2-دکتر عباس منوچهری، نظریه های انقلاب،سازمان مطالعات دانشگاهها(سمت)، صص100-103 ،1384.