۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

پیش بینی انقلاب در افغانستان


در آمدی بر انقلاب نوین در افغانستان
انقلاب از واژه های اساسی است که ادبیات علوم انسانی جایگاه ویژه دارد و درک این مطلب که حوزه مصداق آن در علوم انسانی تا چه اندازه است. ما را به درک موضوع انقلاب کمک شایانی خواهد کرد، که در غیر آن ما به خطا خواهیم رفت. انقلاب از ریشه قلب به معنی دگرگون و معکوس شدن است گرفته شده است. اما نکنته قابل توجه این است ما تعین نمی توانیم که انقلاب را کدام حوزه از علوم انسانی- اجتماعی به برسی گرفته می تواند؛ بلکه این امر به هر حوزه از علوم انسانی ارتباط تنگاتنگ دارد به گونه نمومه اگر مراحل تشکیل و شکل گیری انقلاب را در نظر بگیریم در واقع به تاریخ ما وارد شده ایم. اما اگر بخواهیم نقش توده های اجتماعی را در روند انقلابات به برسی بگیریم ما به نحوی به مطالعات جامعه شناسی سروکار داریم و یا اگر بعد نوع رفتار انقلابیون را و توده مردم را به مطالعه گیریم آن گاه به علم روانشناسی و روانشناسی اجتاعی وارد گشته ایم . اگر بخواهیم محرک یک انقلاب را به برسی بگیریم در خواهیم یافت که آثار ادبی از آن عده نویسندگانی که انقلابی می اندیشد یکی از عوامل است مانند نامه های ازمردم انگلیس از ولتر ویا نامه های ایرانی از مونتسکیو را نام برد . عامل دیگر نگرشی ایدیولوژیانه به انقلاب است که هر دیدگاه به انقلاب تعریف ارایه کرده اند. اما به نظر آنچه مهم است این است چه چیز می تواند به یک انقلاب غایت و هدف بخشد و این سوال را فلسفه جواب می دهد که انقلاب چه غایت در نظر بگیرد.
عوامل که باعث یک دگرگونی مسالمت آمیز در افغانستان خواهد شد را در ادامه آن به بحث خواهیم گرفت. دوستان دریافتیم که در هر کشور برای دگرگونی در آن کشور به انقلاب نیاز است اما ما انقلاب را به معنی معمول آن که عبارت از خشونت و قتل و آدم کشی نمی دانیم این امر خلاف مبارزات انسانی است. چون تو ایی انسان عاشق چطور حق می دهی که انسان دگر را از میان برداری و حیات حق ملکوتی او را از او سلب می کنی{معذرت که شاعرانه شدم اما حقایق را باید گفت}. اگر عوامل یک دگر گونی فاحش در جوامع را به برسی بگیریم یکی از آن عوامل عامل روانشناسانه است که مبنای اجتماعی دارد در جوامع که نهایت ذلت و بدبختی به کام چشیده شده با شد و ملت یک نوع  احساس کمبودی نماید به وجود می آید که امروز در افغانستان ما  این احساس به چشم سر مشاهده می نمایم افکار عمومی طوری است که می گویند ما در تاریخ 3 صد ساله اخیر خود در افغانستان هیچ دست آوردی مهم که به بشریت خدمت محسوب شود نداریم و این احساس حقارت در این مردم روزی طغیان خواهد و تمام سد ها را خواهد شکست و چنان سیر صعودی ترقی را به پیش خواهد برد که در مدت کم از جمله قدرت های مطرح جهان گردد. نظریه محرومیت در علت انقلابات را تدا اسکاچپول در کتاب دولتها و انقلابات اجتماعی  چنین می نویسد،" اکثر انقلابهای نوین اجتماعی در کشور های به وقوع پیوسته که ار نظر موقیعت بین المللی ، در محرومیت به سر برند."1 مگر ما محروم نیستیم ما مانند خانواده هستیم که کاکاو مامای ما آمده و ما را زندگی کردن می آموزد آیا به این فکر نمی افتیم که از این حقارت بدر آیم. تد گار دانشمند دگر روانشناسی اجتماعی در کتاب دلیل شورش های انسانها نوشته که انقلاب در اثر محرمیت نسبی به وجود می آید، محرومیت نسبی فاصله میان انتظارات جوامع بشری با امکانات موجود است.2
دوستان مهربان نقش یک ایدیولوژی را پس هیچ تغیرات اساسی نمی توان نا دیده گرفت مانند نظریات مارکس ولنین در انقلاب روسیه و دیدگاهای ولتر و روسو و مونتسکیو در انقلاب کبیر فرانسه به عنوان ایدیو لوژی امر مسلم است. در افغانستان یک دیدگاه که مبنای انسان دوستی داشته باشد و عشق انسانی اصالت آن باشد در حال شکل گرفتن است چون میدانید که در طول جنگ های 30ساله هیچ خانواده بدون یک الی سه قربانی نیست همه این ها یک نوع احساس نفرت نسبت به جنگ را در مردم ایجاد کرده که گاهی از نام همان کشتن موی بدن شان سیخ میشود. قانون کلی هستی است زمانی که ما از سیاهی بد مان بیاید روشنایی را حمایت می کنیم و دوست می داریم و همین طور مردم این کشور صلح و عشق انسانی را حمایت خواهد کرد چون معنی زندگی را نسبت به همه مردم جهان مردم افغانستان می داند. این اصل کلی این ایدیولوژی خواهد بود عشق انسانی و صلح جهانی.
عوامل تسریع کنند یک تغیرات جدی و سرنوشت ساز همراهی ادبیات و هنر است که ما نمی توانیم آن را نفی کنیم در هر انقلاب و دگر گونی این دست توانا وجود داشته، اشعار هاینه (هانریشن هاینه)در تغیرات آلمان چون نور در بلور های اندیشه مردم نفوذ کرد که  ما یک نوع نهضت شعری و داستانی را در قسمت نابه سامانی ها در افغانستان داریم که عنوان های درشت چون انسان در پایان است و انسانیت مرده است را داراست.
نقش کشاورزان را در هیچ دگرگونی اجتماعی سیاسی نمی توان نادیده گرفت . برنگتون مور در برسی از انقلابات روسیه (1917م)، فرانسه(1789م) و انگلستان(1686م) به چنین نتیجه ای دست یافته که فاعل انقلاب کشاورزان بوده اند آن ها بودند که از وضیعت نا جور نقد نموده و در پی نابودی آن بر آمدند.
پی نوشت ها:
1-تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابات اجتماعی،صص41.
2-دکتر عباس منوچهری، نظریه های انقلاب،سازمان مطالعات دانشگاهها(سمت)، صص100-103 ،1384.
                             

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

در آمدی بر حقوق تطبیقی

این رشته جدید حقوق گر چند پیشینه تاریخی درازی ندارد، با آن از پیدایش آن دو قرنی می گزرد که به صورت علمی وارد عمل شده است. شاید این رشته به صورت غیر علمی در درازنای تاریخ زمانی که فنیقی ها و بابلی ها دست به تدوین قوانین زدند و بعد یونان از آن قوانین با مقتضیات زمانی خودشان استفاده کردند در نطفه ایجاد شده باشد.
عده از دانشمندان به این عقیده اند که حقوق تطبیقی را نمی توان علم نام نهاد چون که این یک روش مطالعه است برای درک بهتر از علم حقوق اما ما ادعا داریم که این رشته علم است تا روش چون علوم طبیعی هم یک روش برای درک حقایق و شناخت از طبیعت است ما آن را به جرات علم نامیده ایم؛ چرا ما این رشته را که از همه در زندگی همه ما نقش اساسی دارد علم ننامیم و این خصوصیت آن انکار کنیم. دومین ویژگی آن جهانی بودن آن است که در آن با مطالعه تطبیقی می توانیم به  یک جهان بینی حقوقی برسیم. این جهان بینی می تواند ما را از خود باوری های بیجا در عرصه حقوقی در امان نگهدارد و ما نند یک رود خانه سیستم حقوقی خروشان را داشته باشیم که هیچگاه متعفن نشود. سومین استدلال که ما به علم بودن آن می کنیم نظامند بودن آن است که تمام علوم اجتماعی در مطالعات خود از یک نظام مطالعوی بر خوردار است به گونه مثال جامعه شناسی برای مطالعه خود از نظام مثبته بودن است بر خوردار است و روش تحقیق آن شامل میدانی ، بالینی، آماری و کتاب خانه ی است. شاید این دلایل به ثابت کردن ادعایم کافی باشد.
از سوی دگر کاربردی خیلی عظیم در زندگی بشری دارد که از جمله ان می توان به کمک در عرصه قانون گزاری درست و سالم، مهیا ساختن معلومات و داده های بی طرفانه به فلسفه حقوق را نام برد که در غیر آن جواب دادن فلسفه حقوق به چیستی؟ و چرایی؟ و هدف نهایی حقوق به بی راهه کشیده خواهد می  شد. کاربرد مهم و اساسی آن دریافت اصول کلی حقوق و وحدت حقوقی است که بشر از دیر باز آروزی هم شکل شدن را دارد و این امر آرزوی نهای تمام ادیان و مکاتب فکری بوده است که این امر با رسیدن به هدف ما را به جهانی شدن کمک می کند.ُ

دانشگاه یا قتل گاه نبوغ(آسیب شناسی دانشگاه ها)

اگر بخواهیم آسیب شناسی دانشگاها رابه بررسی بگیریم دو نكته مطمع نظر است.اول با روش علمی به بحث بپردازیم ودوم این كار بدون استفاده از علوم معاوینه مثل جامعه شناسی وروانشناسی ناممكن مینماید .ازسوی دگر آسیب شناسی برای بهتر شدن سیستم آموزش و دانش پژوهی به برسی ها ی از اثرا ت یك روش پرداخته وكمك بزرگ را در عرصه علم می كند. ماتا زمانیكه از اثرات یك روش با خبر نباشیم نمی توانیم برای ادامه آن روش تصمیم بگیریم . كارگزاران و تصمیم گیرنده گان  وزارت تحصیلات عالی می تواند با استفاده از روش ها و آسیب شناسی آن به روش های عالی ومدرن دست بزند كه كارای بیشتر را به دست دهد.این آسیب شناسی در حوزه های. برنامه واستراتژی های دانشگاها وشیوه های درسی آن به بحث خواهد پرداخت . استراتژی های كه امروز در افغانستان به كار گرفته شده زیاد كارا و به اساس روانشناسی تربیتی نیست چون اولا ظرفیت سازی در عرصه استادان نشده آنان زمانی به  یك صنف وارد می شود نه كدام برنامه وانگیزه برای تدریس دارند
ونه از حالت روانی مناسب برخوردارند؛مربی ها به جای كه به دانش آموزان دانش را ارایه دهند به نمایش آن می پردازد. از سوی دگر تمام دانش آموزان كه به یك رشته در كانكور كامیاب می شوند به آن علاقه مند نیستند.این مشكل در اقتصاد و زیربنا های كشور ضرر جدی وارد می كند وهم سرنوشت دانش آموز را به یك برهه از چالش می كشاند.برای این كه ما بتوانیم از چالش ها و مشكلات بدر آیم باید دانش آموزان در رشته های مورد علاقه خود به تحصیل بپردازد.این كانكور دارای مشكلات است كه هریك را بر می شمریم از آن جمله اینكه دانش آموز تحت تاثیر جو فكری وباورها جامعه قرار می گیرد مانند اینكه تقریبا 97% از دانش آموزان در انتخاب های كلیدی خویش طب وانجینری را انتخاب می كند كه تحمیل افكارعمومی است
انتخاب مورد علاقه خودش نیست.باید چاره ی كرد؟دوم دانش كمی درباره رشته موردعلاقه اش دارد اگر مانند كشور های همسایه و كشورهای  پیش رفته شود كه در صنف نهم رشته بندی می شود دانش اموز بیشتر می تواند به اهداف اش نایل آید  سوم نظام تقلیدی كه امروز وجود دارد همه را به خفقان كشانده هر جامعه باید مطابق به وضیعت اجتماعی وروانی خود برنامه های آموزشی بسازد چون كشورما از برهه های كه آن كشورها گذشته هنوزنگذشته است. به گونه مثال ما در دانشگاه ها به این مشكل مواجه هستیم كه به دانش آموزان برنامه های تحقیقی داده می شودغافل از اینكه باید اول روش های تحقیق به آنان تدریس شود هم دانش آموز دچار سردر گمی است وهم استاد به هدف اش نایل نمی شود؛درنتیجه خیلی سرقات ادبی وعلمی نا آگاهانه صورت می گیرد ،هم ازسوی دگر در ذهن دانش آموزان این تصور غلت پیدامی شود كه تحقیق یك چیز بی مفهوم خسته كن است این خودش قتل هزاران نخبه واندیشه خواهدبود.ما تاحالا در هیچ یك از دانشگاه های كشور شاهد مضون به نام روش های تحقیق در آغازین از روز های كار های تحقیقی نبوده ایم . مس‍أله دگر امتحانیسم شده دانشگاه هاست كه همه استعداد ها رانا بود می كند.نباید همه معیار در سیستم آموزشی فقط وفقط امتحان باشد این خودش آسیب های مانند وابسته شدن به امتحان ودوری از كارمیدانی خواهد بود . اگرما دردانشگاه هاكارشناس ها بوجود نیاوریم پس ماآن نیاز اساسی را ازكجا تامین كنیم . سردمداران تحصیلات كشور باید این معضله را حل كند ورنه فاجعه وابسته گی علمی وفرهنگی در این مرزبوم ریشه خواهد دواند. ازهمه اساسی تر اینكه در شیوه تدریس استادگرای مشكلا ت زیاد را ایجادكرده همه دانش آموزان باید یاداشت برداری كند مانند ماشین ضبط كه همه را بیدون شریك شدن در آموزش بنویسند نه حق اظهار نظر دارد ونه علاقه تحلیل مسایل .  البته این مشكل ناشی از عدم آگاهی از روانشناسی تربیتی وآموزش وجامعه شناسی تربیتی است .استاد در برنامه درسی اش مؤفق
البته ازین نباید انكار كرد كه دانش جویان نیز دارای مسؤلیت اند  اماآنان به آن توجه نمی كند ما نند بی توجهی به درس و عدم داشتن علاقه كه همه آنان متغیر های مؤثر در پروسه در سی است . به جا می دانم كه یك مساُله اخلاقی نیز در رابطه به استادان را بیان كنم وآن كه ماباید به دانش آموزان انگیزه های بزرگ تولید ؛ تا كه باشد ماشاهد كشور كه مهد علم ودانش با شیم. این را اول باور كنیم كه ما تغیر ایجاد كرده می توانیم تا بعدا ما شاهد آن در صحنه عمل باشیم.