۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

سیاهی لشکر: برون داد فرهنگ سیاسی سنتی برای جوانان

فرهنگ سیاسی، در حقیقت از پدیدارنده های چون، شناخت سیاسی، ارزش ها، هنجارها و روش ها زاده می شود. شناخت سیاسی هر فرهنگ سیاسی، شامل دیدگاه ها، اندیشه ها و باورها در قلمرو سیاست می باشد، به این معنا که شناخت کسانی را که در قلمرو  همان فرهنگ قرار دارد، از نگاه سیاسی زندگی آنان را معنا می دهد. شناخت، ارزش ها را به وجود می آورد، به این معنا که در فرهنگ سیاسی شناخت، فرد سیاسی را به ارزش ها رهنمون می نماید. در گام پس از آن این ارزش ها، انسان را به یک سلسله هنجارها یا قانون باورمند می سازد تا در راستای ارزشها، روش های را تعریف نموده و از آن پیروی نماید. تفاوت فرهنگ های سیاسی ناشی از تفاوت در دیدگاه ها، ارزش ها و روش ها و هنجار ها می باشد.
بر اساس معیار میزان اشتراک انسان در سیاست، فرهنگ های سیاسی دسته بندی می شوند، شامل فرهنگ سیاسی سنتی با مشارکت محدود، فرهنگ سیاسی مدنی با مشارکت همگانی و فرهنگ سیاسی نخبه­یی با مشارکت سیاسی نخبگان می باشد. فرهنگ سیاسی که افغانستان دارا است، یک فرهنگ سیاسی سنتی می باشد، از ویژگی های این فرهنگ سیاسی می توانیم به، محدود بودن مشارکت سیاسی در سطح های مختلف چه قشر، مانند فرد و جوان و زنان و در سطح ساختار، مانند قوم ها، مذهب ها و حزب ها باشد. روش سیاسی، همیشه در فرهنگ سیاسی ما، خشونت مدار بوده و خشونت پدیده ای تغییر آفرین در سیاست نگریسته شده است.
جامعه افغانستان، در فرهنگ سیاسی خویش از نگاه خاستگاه گروهی، یک فرهنگ سیاسی پیرسالار می باشد، به این معنی که سیاست در گروی پیران بوده و آنان از سیاست ورزان مشروع در فرهنگ سیاسی سنتی افغانستان می باشد. پیران، در این فرهنگ سیاسی دارای یک پشتوانه ای اجتماعی بر اساس ساختار اجتماعی-سیاسی افغانستان هستند؛ که رویه ای سنتی سیاست ورزی، برای پیران را نهادینه نموده است. بر اساس همین ویژگی فرهنگ سیاسی افغانستان است که جوانان به عنوان گروه ضد سیاست ورزی معنا می شوند و قدرت و پایگاه لازمی را برای سیاست ورزی ندارند. گرچند ریشه های شناخت شناسی این رویکرد، در باورهای سیاسی ما نهفته است و پیشینه ای دارای را دارا است، با آن هم در سیزده سال گذشته مقداری به این نگرش دگرگونی رونما شده است.
جوانان، نیروی سیاسی در فرهنگ سیاسی سنتی افغانستان، پنداشته می شوند، اما دارای نقش های که در سیاست، از جایگاه تصمیم گیرنده، سودمند و تغییر آفرین برخوردار نیست. فرهنگ سیاسی سنتی، با فردیت میانه ای خوبی ندارد، می توان گفت مفهوم به نام فردیت جای ندارد. فردیت می تواند، در نقش بخشی سازنده به گروه های مختلف در سیاست، تاثیر به سزای داشته باشد و زمانی این مفهوم به عنوان ارزش در سیاست مطرح نباشد، نمی توان برای جوانان نقش های قدرت مدار و تاثیر گذاری را تعریف نمود. نقش های که به صورت عموم تعریف می شود، هر جوان بایستی در سیاست آن را بازی نماید، نقش های چون سربازی در گذشته ها و نصب کنندگان پوسترهای انتخاباتی/گزیدمانی در اکنون می شود.
اما، قشر بندی جامعه افغانستان طوری است که در آن بیشتر از 60% شهروندان آن را جوانان تشکیل می دهد، در میان کشورهای منطقه تنها کشوری که جامعه آن جوان پنداشته می شود، افغانستان می باشد. رویکرد فرهنگ سیاسی غیر سنتی در کشور های دیگر این گونه می باشد، که در گام نخست، به جوانان نقش های تصمیم گیرنده سیاسی را قایل می شوند، در گام های پس از آن به سیاست گذاری های روی می آورند، تا روی جوانان شان سرمایه گذاری برای آینده نماید. در افغانستان دیده می شود، که برنامه ریزی و سرمایه گذاری روی جوانان، یک پدیده ای گمشده ای است که در فرهنگ سیاسی ما، از آن خبری نیست. نمونه آن را می توان، در نبود جایگاه اساسی و لازمی در سیاست برای جوانان نام برد.
جوانان افغانستان، در این حالت که در متن فرهنگ سیاسی در حال گذار از سنتی به مدنی قرار دارند، خود نیز گناه کار، وضعیت موجود خویش می باشند. به این معنا که جوانان بدون پایگاه ایده یولوژیک  وارزشی خاص، دست به پیروشدن کسانی می زنند، که از خود آنان، از نگاه سواد سیاسی، آگاهی اجتماعی، پاکی کردار و پندار در رده ای پایینی قرار دارند.  جوانانی که ما در افغانستان داریم، به جایی این که راهی بیابند و با بیافرینند، خود در راهی می روند، که برای آنان هیچ نقشی جز بلندگوهای سیاسی، سیاهی لشکر سیاسی و نصب کنندگان پوسترهای تبلغیاتی قایل نیست. راه منطقی و درستی گویا، غیر از راه و فرهنگ سنتی سیاسی برای آنان وجود ندارد، گویا، راه تازه ای نیست و به آن راه باوری ندارند.
گذشته های سیاسی کشورمان، برای مملو از آموزنده ترین نکته های سیاسی است، اما، به این معنا نخواهد بود، که همه آن از مطلق بودن برخوردار است تا در سیاست امروز نیز به آن روی آورد. جوانان، راه به جز پذیرش و رد ندارند، به این معنا که رد مطلق حماقت سیاسی است و پذیرش مطلق ناتوانی سیاسی، اکنون راه میانه را باید گزید که خردمندی سیاسی در آن نهفته است. هر گز نمی توان جامعه ای را شاهد بود، که تغییرات ژرفی را تجربه نمونه و نقش و رهبری جوانان در آن هویدا نیست. گیرماندن مطلق در فرهنگ سیاسی سنتی و تلاش نکردن برای نهادینه سازی فرهنگ سیاسی مدنی، پیامدی جز سیاهی برای جوانان نخواهد داشت.
محی الدین فرهمند، پژوهشگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر