۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

ریشه های راهبردی/استراتژیک نا امنی در افغانستان


روش شناسی
در این روز ها، آمار انتحار، انفجار و کشتار شهروندان افغانستان به یک رقم تکان دهنده ای رسیده است. این نوشته از نگاه روش شناسی به فهم سیاست با رویکرد راهبردی بنا یافته است. بر این اساس، نگاه راهبردی در فضای نوشته از همه بیشتر موج خواهد زد. این نوشته در شرایطی نگاشته شده است، که نگارنده از شدت شنیدن خبرهای تکان دهنده ناامنی کشور، دست به نگارش آن زده است، بنا بر این از نگاه اصل های پژوهش ممکن دچار سستی ها و لغزش های باشد. این نوشته به بررسی ریشه ها در دوبخش خواهد پرداخت.
ریشه های درونی
در مسایل امنیتی و گفتمان امنیت ملی اصل بر فرض وجود دشمنی بیرونی برای یک دولت-ملت در نظر گرفته می شود، بر این اساس دولت ها راهبرد امنیت ملی و سیاست های امنیتی خویش را با این زیر ساخت، طرح و اجرا می نماید. افغانستان نیز برای فهم نا امنی هایش به بررسی در خود این کشور پرداخت.  سه پدیده در نا امنی افغانستان می تواند نقش داشته باشد، که به گونه عمومی پیوند مقوله استراتژی/راهبرد امنیتی در آن هویدا است. اول، در افغانستان مطالعات امنیتی پدیده ایست که تا اکنون انجام نیافته است، و از سوی دیگر مطالعات امنیتی در فهم دشمن امنیت ملی نقش داشته است، به گونه ای چندگانگی ترمینولوژی/فرهنگ مفهومی در ادبیات سیاسی کشور تا حدی ریشه در این پدیده دارد. بر همین اساس، دشمنان امنیت ملی افغانستان با نام های برادران ناراضی، مخالفان سیاسی، تروریسم جهانی و طالبان یاد می شوند. دوم، راهبرد امنیتی در جهان امروزی یک امر انکار ناپذیر می باشد، که هر کشور برای رفتارهای سیاسی و رویکردهای امنیتی خویش برای نگهداشت و پاسداری از امنیت ملی خویش آن را مشخص تعریف می نمایند. افغانستان، در شرایطی که قرار دارد، بیشتر از هر کشوری نیازمند یک راهبرد تعریف شده، کارآ و عملی برای امنیت خویش می باشد. دیده  می شود که دولت افغانستان، از دارا بودن این پدیده ای مهم در سیاست امنیتی خویش، ناتوان بوده است. سوم، سیاست ورزی های که از منبع تصمیم گیری افغانستان، ارگ انجام یافته است؛ در گام نخست نخبه مدار بوده که در آن شخص رییس جمهور نقش مرکزی را در قبال طالبان، دشمنان افغانستان اتخاذ نموده است. در گام دوم، دیده می شود که در درون حکومت وحدت ملی افغانستان نیز، رویارویی گفتمانی پیرامون مساله طالبان وجود دارد. رییس جمهور و رییس اجراییه حکومت، نگاه مشخص و مشترک پیرامون این موضوع ندارند.
ریشه های بیرونی
در بررسی ریشه های بیرونی نا امنی افغانستان، می توان به نگاه های راهبردی کشورهای همسیایه، قدرت های منطقه و رویکرد جهانی به تروریسم پرداخت. پاکستان، افغانستان را یک قلمرو مهم برای بازی های استراتژیک خویش تعریف نموده است، به ویژه این که با نا امنی افغانستان یک مبلغ هنگفتی را برای مبارزه با تروریسم از سوی جامعه جهانی دریافت می نماید. این می تواند، نقش نا امنی را اقتصاد و راهبرد امنیتی آن کشور واضح سازد. کشور همسایه دیگر افغانستان، ایران آوردگاه رویارویی اش با امریکا را افغانستان معنا نموده است. این که امنیت در افغانستان وجود داشته باشد، به معنی شکست راهبردی خیلی از کشور ها از جمله ایران می تواند باشد و بر این اساس می توان به نقش آن در افغانستان پی برد. قدرت های منطقه ای نیز، رقابت های خویش را به گونه ای با راه اندازی شبکه های استخباراتی ، در افغانستان به پیش می برد، به هیچ دلیلی نمی توان از رویارویی آشکار هند و پاکستان در افغانستان چشم پوشید و نقش آن را در فضای امنیتی فعلی افغانستان نادیده گرفت.
نکته ای مهم تر دیگر این که رویکرد جهانی به تروریسم در حال دگرگونی است و این خود در نا امنی افغانستان و بلند رفتن آمار نا امنی افغانستان نقش دارد. دیده می شود که امروز بیشتر از این پیکار با تروریسم در پیوند با گروه های طالبان و القاعده معنا شود، در پیوند با پدیده ای تازه به نام داعیش انجام می گیرد. تغییر رویکرد جهانی خود می تواند، میزان پیکار ها را از افغانستان به جاهای با حضور داعش کاهش دهد. در نگاه کلی می توان، به دو نکته برای رهیافت از این چالش ها سراغ داشت، در گام نخست، افغانستان راهبرد تعریف امنیتی خویش را تعیین نماید و دشمنان افغانستان برای همگان مشخص باشد. دوم، ریشه های نا امنی بایستی بر اساس پیمان امنیتی که با کشورهای دیگر به امضا رسیده است، برداشته شود. دیگر ملت افغانستان، توان ادامه این همه بد بختی های شوم را ندارند.
محیی الدین فرهمند، پژوهشگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر