۱۳۹۳ آذر ۲۶, چهارشنبه

ترور ترسناک: رویکرد ساختار قبیله ای با اندیشه ورزی سیاسی

اندیشه ورزی یک مفهومی است که با دو رویکرد به وجود و چگونگی آن می توان پی برد. اندیشه ورزی روندی خودآگاهی سیاسی و اجتماعی است که یک انسان در  فضای سیاسی به فهم و آرمان شهر سازی از پدیده های سیاسی چون، قدرت، دولت و انسان می پردازد. در بررسی اندیشه ورزی سیاسی می توان، با رویکرد به شناخت آن پرداخت. نخست، نگاه درونی که اندیشه ورزی، از متن یک اندیشه و نگرش وجودی خودش به شناخت و بررسی پرداخته می شود، که ممکن داوری در آن روا داشته نشود. مانند، نگاه یک فردی از گینه به ساختار سیاسی آن که با نگرش اسطوره ای همراه است، با کارل پوپر فرق خواهد داشت. دوم، نگاه بیرونی که اندیشه از نگاه و قالب اندیشه ای متفاوت به بررسی و داوری گرفته می شود. مانند، پژوهش های اندیشه شناسانه سیاسی شرقی ها، توسط شرق شناسان که نگاه از بیرون به پدیده داشته اند.
ساختار قبیله ای، پدیده ای است که از ساز و کارهای فرهنگی و ذهنی به گونه ای یک امر عینی تبارز می یابد. ساختارهای متفاوت از چگونگی پیوند میان پدیده های اجتماعی و سیاسی با انسان تا اکنون وجود داشته است، که یکی از آن ها ساختار قبیله ای می باشد. این ساختار از یک زیرساخت و یک زبر ساخت، ساخته شده است. زیرساخت ساختارقبیله ای، از دو پدیده ای تبار/نژاد و بینش قبلوی ساخته شده است. تبار زیرساخت، کل ساخت بوده و بینش ها بر اساس آن شکل می گیرد. زبر ساخت های ساختار قبیله ای از نهادها، هنجارها و پیوند ها تشکیل می باشد. که در افغانستان ساختار قبیله ای با نهادهای چون جرگه و شورای قومی شکل یافته، که در آن هنجارهای چون «پشتون والی»[1] و «قومی»[2] با ریزه قانون هایش، پیوندها در درون و بیرون تعریف و هدایت می نماید.
بینش قبیلوی دارای سه پدیداره و بخش اساسی می باشد. این سه در هماهنگی و همسویی باهم از خود برآیندهای شناختی ویژه را در حوزه سیاست و دین، به همراه دارد. بینش در حقیقت شکل یک قالب را داشته که بر فرد درون این ساختار تاثیر گذاشته ونگرش ها و اندیشه های او را سامان می بخشد. جزم پینداری، یکی از پایه های اساسی بینش قبیله ای می باشد، مانند جزم پنداری که در میان خوارج و خوارجیان آسیای میانه می توان شاهد آن در تاریخ اسلام و پس از آن بود. روایتی معروفی وجود دارد که خوارجی، در پایان یکی از نبردها برای تقسیم غنایم، بر محمدص خرده می گیرد که عدالت کن! این نشان دهنده ای جزم اندیشی می باشد که در بینش قبیله ای همیشه شاده آن هستیم. مطلق و حق پنداری گذشته از ویژگی های دیگر بینش قبیلوی می باشد، آن که در بینش های غیر قبیلوی مطرح می باشد، نقدپذیر بودن گذشته است. گذشته های در بینش قبیلوی یک امر قدسی و مطلق درست و برحق می باشد، که نقش سازنده مطلق آینده را در ساختار قبیلوی دارا می باشد. بر همین اساس، هر گاه در جامعه های با ساختار و بینش قبیلوی بخواهیم به تاریخ بپردازیم، در آن صورت کشمکش و رویارویی شدید یک امر بدیهی است که شاهد آن می باشیم. ویژگی سوم بینش قبلوی، تک ساحتی شناخت می باشد. به این معنی که شناخت ها در قلمروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از یک سرچشمه ویژه معنا می شود.  این سرچشمه شامل، بزرگان قومی در هماهنگی روحانیون می باشد که از این سرچشمه پیش داوری ها برای اندیشه ورزی سیاسی زاده می شود و هر فرد در متن قبیله جایگاه خودش را در همسویی و همسانی با مفهوم و دیدگاه زاده شده سرچشمه قبیله می داند.
در متن چنین ساختار و بینش قبیله ای می توان، شاهد رویکردی بود که می توانیم نام آن را ترور ترسناک اندیشه ورزی سیاسی نام گذاریم. چنانچه که اندیشه ورزی بایستی در قالب و چارچوب خاص/ویژه قبیله ای انجام پذیرد که حول نژاد/قوم، هنجارها و پیوندهای تعریف شده ای در همان قبیله انجام می پذیرد. بینش قبیله ای زمینه ای این که بتوان گذشته را به نقد کشید به حد اقل می رساند، چیزی که همیشه برای اندیشه ورزی یک گام مهم و اساسی دانسته می شود. اندورزان سیاسی، برای این که پویایی اندورزی کمک کنند، نیازمند فضای است که در آن چندگانگی/تکثر شناخت یک امر معمول باشد، نه یک بدعت نابخشودنی که نیازمند جزا و طرد اجتماعی باشد. افغانستان با توجه به داشتن، ببنش قبیلوی برای ایجاد اندیشه ملی،  می توایم شاهد چالش های عملی زیادی باشیم. چنانچه تاریخ افغانستان، نشان می دهد، اندیشه ورزان پیشگام چون سید جمال و فارابی را برای این داشته ایم، که در گام نخست، رو به فرار از این ساختار نهاده اند و در شخص دوم، نیز انزوا گزینی که نهایت آن را، نیکو می پنداریم.
محیی الدین، پژوهشگر



[1].ویژه نژاد پشتون های افغانستان می باشد
[2].در میان قوم های دیگر افغانستان، سازو کارهای قبیله ای با تفاوت کمیت و کیفیت زیر نام قومی وجود دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر